-
1 силовые линии
خطوط نيرو ، خطوط ميدان -
2 звёздный (-ая, -ое, -ые)
............................................................1. starry(adj.) پرستاره، ستاره ای، درخشان، معروف................................................................................................................................................................................................................................................5. converging{converg [ converge:(vi.) همگرا بودن، توجه به یک نقطه یا یک مقصد مشترک، (ر.) تقارب خطوط، وجود تشابه، همگرا شدن]}{ convergent: ــ(adj.) (هن.) خطوط متقارب و متلاقی، همگرا} -
3 вдевать (I) > вдеть (I)
............................................................1. thread(vt. & vi. & n.) نخ، رگه، نخ کردن، بند کشیدن، ریسمان، قیطان، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره، شیار، برجستگی، رشته، نخ کشیدن به، موجی کردن، دارای خطوط برجسته کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدن............................................................2. put(v.) گذاردن، قرار دادن، تحمیل کردن بر (باto)، عذاب دادن، تقدیم داشتن، ارائه دادن، در اصطلاح یا عبارت خاصی قرار دادن، ترجمه کردن، تعبیر کردن، عازم کاری شدن، به فعالیت پرداختن، به کار بردن، منصوب کردن واداشتن، ترغیب کردن، متصف کردن، فرض کردن، ثبت کردن، تعویض کردن، انداختن، پرتاب، سعی، مستقر -
4 вплетать (I) > вплести (I)
[ فعل ]............................................................1. entwine(entwist=)(v.) بهم پیچیدن، بهم پیچاندن، (مج) بافتن، مثل طناب تابیدن، درآغوش گرفتن............................................................2. thread(vt. & vi. & n.) نخ، رگه، نخ کردن، بند کشیدن، ریسمان، قیطان، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره، شیار، برجستگی، رشته، نخ کشیدن به، موجی کردن، دارای خطوط برجسته کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدن............................................................3. plait(vt. & vi. & n.) موی بافته، پیچیدن گیسو، تاه، چین، گیس بافته، تاه زدن، چین دار کردن............................................................4. involve(vt.) گرفتار کردن، گیر انداختن، وارد کردن، گرفتار شدن، در گیر کردن یا شدن -
5 изотерма
مونث isotherm(n.) خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی را نشان می دهد، (درجمع) خطوط متحدالحراره، خط هم گرما، خط همدما -
6 колосники
............................................................1. fire-bars............................................................2. flies{ flier: ـ(flyer=)(n.) آگهی روی کاغذ کوچک، پروانه موتور، پره آسیاب، درحال پرواز، گردونه تیزرو}............................................................3. gridiron(n.) آهن مشبکی که روی آن گوشت کباب می کنند، خطوط یا میله های فلزی مشبک، زمین فوتبال -
7 нанизывать (I) > нанизать (I)
فعل thread(vt. & vi. & n.) نخ، رگه، نخ کردن، بند کشیدن، ریسمان، قیطان، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره، شیار، برجستگی، رشته، نخ کشیدن به، موجی کردن، دارای خطوط برجسته کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدنРусско-персидский словарь > нанизывать (I) > нанизать (I)
-
8 нарезать (I) (нсв и св)
............................................................1. cut(vt. & n.) بریدن، بریدگی، بریده، تقلیل دادن، گسیختن، گسستن، چیدن، زدن، پاره کردن، قطع کردن، کم کردن، تراش دادن (الماس و غیره)، عبور کردن، گذاشتن، برش، چاک، شکاف، معبر، کانال، جوی، تخفیف............................................................2. slice(vt. & n.) برش، قاش، تکه، باریکه، باریک، گوه، سهم، قسمت، تیغه گوشت بری، قاش کردن، بریدن، قاچ، قاچ کردن........................................................................................................................4. carve(vt.) حک کردن، تراشیدن، کنده کاری کردن، بریدن............................................................5. thread(vt. & vi. & n.) نخ، رگه، نخ کردن، بند کشیدن، ریسمان، قیطان، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره، شیار، برجستگی، رشته، نخ کشیدن به، موجی کردن، دارای خطوط برجسته کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدن............................................................6. rifle(v.) دزدیدن، لخت کردن، تفنگ، عده تفنگدار............................................................7. allot(vt.) تخصیص دادن، معین کردن، سهم دادن -
9 нарезка
............................................................1. cuttingمقطع، برش، برنده، قلمه گیاه، قلمه زنی، برش روزنامه............................................................2. slicingبرش، قاچ کردن............................................................3. thread(vt. & vi. & n.) نخ، رگه، نخ کردن، بند کشیدن، ریسمان، قیطان، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره، شیار، برجستگی، رشته، نخ کشیدن به، موجی کردن، دارای خطوط برجسته کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدن............................................................4. rifling(n.) خان درون لوله تفنگ -
10 низать (I) (нсв)
فعل thread(vt. & vi. & n.) نخ، رگه، نخ کردن، بند کشیدن، ریسمان، قیطان، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره، شیار، برجستگی، رشته، نخ کشیدن به، موجی کردن، دارای خطوط برجسته کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدن -
11 нитка
............................................................1. cottonپنبه، نخ، پارچه نخی، با پنبه پوشاندن............................................................2. thread(vt. & vi. & n.) نخ، رگه، نخ کردن، بند کشیدن، ریسمان، قیطان، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره، شیار، برجستگی، رشته، نخ کشیدن به، موجی کردن، دارای خطوط برجسته کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدن............................................................3. string(vt. & vi. & n.) زه، زهی، نخ، ریسمان، رشته، سیم، ردیف، سلسله، قطار، نخ کردن (باسوزن و غیره)، زه انداختن به، کشیدن(adj. & vt. & vi. & n.) ریش ریش، نخ مانند، ریشه ای، چسبناک، دراز، به نخ کشیدن (مثل دانه های تسبیح)، بصف کردن، زه دار کردن، رشته کردن -
12 ниточка
مونث thread(vt. & vi. & n.) نخ، رگه، نخ کردن، بند کشیدن، ریسمان، قیطان، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره، شیار، برجستگی، رشته، نخ کشیدن به، موجی کردن، دارای خطوط برجسته کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدن -
13 нить
............................................................1. thread(vt. & vi. & n.) نخ، رگه، نخ کردن، بند کشیدن، ریسمان، قیطان، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره، شیار، برجستگی، رشته، نخ کشیدن به، موجی کردن، دارای خطوط برجسته کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدن............................................................2. filament(n.) رشته، تار، لیف، (گ.ش.) میله ای، میله -
14 палеография
............................................................1. paleographyکتابت قدیمی، شناسایی و کشف خطوط قدیمه............................................................2. palaeography -
15 продевать (I) > продеть (I)
فعل thread(vt. & vi. & n.) نخ، رگه، نخ کردن، بند کشیدن، ریسمان، قیطان، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره، شیار، برجستگی، رشته، نخ کشیدن به، موجی کردن، دارای خطوط برجسته کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدن -
16 просачиваться (I) > просочиться (II)
............................................................1. percolate(vt. & vi.) تراوش کردن، نفوذ کردن، رد شدن، صاف کردن............................................................2. seep through............................................................3. infiltrate(vt.) تراوش کردن، نفوذ کردن، نشر کردن، گذاشتن، در خطوط دشمن نفوذ کردنРусско-персидский словарь > просачиваться (I) > просочиться (II)
-
17 ракурс
مذکر foreshortening(n.) نمایش خطوط واقعی شکلی به صورت کوچک تر (برای نشاندادن اندازه نسبی آن) -
18 резьба
............................................................1. carving(n.) حکاکی، بریدن............................................................2. thread(vt. & vi. & n.) نخ، رگه، نخ کردن، بند کشیدن، ریسمان، قیطان، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره، شیار، برجستگی، رشته، نخ کشیدن به، موجی کردن، دارای خطوط برجسته کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدن -
19 смычковый (-ая, -ое, -ые)
............................................................1. bow(v.) خم شدن، تعظیم کردن، (با down) مطیع شدن، تعظیم، کمان، قوس............................................................2. the strings{!! stringing: خطوط خاتم کاری و منبت کاری، نخ کشیدن برگهای توتون و امثال آن} -
20 струнный (-ая, -ое, -ые)
............................................................1. stringed(adj.) سیم دار، سیمی، طنابی............................................................2. string(vt. & vi. & n.) زه، زهی، نخ، ریسمان، رشته، سیم، ردیف، سلسله، قطار، نخ کردن (باسوزن و غیره)، زه انداختن به، کشیدن(adj. & vt. & vi. & n.) ریش ریش، نخ مانند، ریشه ای، چسبناک، دراز، به نخ کشیدن (مثل دانه های تسبیح)، بصف کردن، زه دار کردن، رشته کردن............................................................3. the strings{!! stringing: خطوط خاتم کاری و منبت کاری، نخ کشیدن برگهای توتون و امثال آن}
- 1
- 2
См. также в других словарях:
خط — I معجم اللغة العربية المعاصرة خطَّ/ خطَّ على/ خطَّ في خَطَطْتُ، يَخُطّ، اخْطُطْ/ خُطَّ، خطًّا، فهو خاطّ، والمفعول مخطوط (للمتعدِّي) • خطَّ وجهُ الغلام: امتدّ أو بدا شعرُ لحيته على خَدَّيْه. • خطَّ الكتابَ: كتبه خَطَّ نسختَه بيده/ بالقلم {وَمَا… … Arabic modern dictionary
إحداثيات — معجم اللغة العربية المعاصرة إحداثيَّات [جمع]: مف إحداثيّة: 1 (جب) خطوط متقاطعة وعموديّة على أخرى عُملت لمعرفة علاقة الأجزاء بعضها ببعض في شكل ما. 2 (هس) أبعاد يتعيَّن بها موضع نقطة ما بالنِّسبة إلى أساس الإسناد. • إحداثيَّات جغرافيَّة: (جغ) خطوط… … Arabic modern dictionary
زوال — معجم اللغة العربية المعاصرة زَوال [مفرد]: 1 مصدر زالَ/ زالَ عن/ زالَ من. 2 وقت تكون فيه الشمس في كبد السَّماء دقائق قبل الزَّوال . 3 (قن) انقضاء المدّة القانونيَّة زَوال الملكيَّة . • زوال الالتزامات: (قن) انقطاع الصلة القانونية بين الدائن… … Arabic modern dictionary
دخل — I الوسيط (دَخَلَ) المكانَ ونحوه، وفيه ُ دُخُولاً: صار داخلَه. ويقال: دخل الدار، وأصله دخل في الدار. و به في كذا: أدخله فيه. وبالعروس: اختلى بها. و عليه المكانَ: دخَلَهُ وهو فيه. و في الأمر: أخذ فيه. (دَخِلَ) َ دَخَلاً، ودَخْلاً: فسد داخلُه. و… … Arabic modern dictionary
رسم — I الوسيط (رسَمَتِ) النَّاقةُ ِ رَسِيماً: عدت عدْواً فوقَ الذَّميل. و أَثَّرَتْ في الأَرض من شدَّة الوطء. و فلانٌ رسْماً، ورَسَماناً: حَسُنَ مشيُه. و نحوَه، رَسما: ذهب إِليه مُسْرَعاً. و في الأَرض: غاب فيها. و على الورَق: خَطَّ. و للبناء. أَعْلَمَ … Arabic modern dictionary
سطر — I الوسيط (سَطَرَ) الكِتابَ ُ سَطْرًا: كتبهُ. و فلانًا: صَرَعَهُ. و الشيء بالسيفِ: قَطَعَهُ. (أسطر) الشيءَ: أَخطَأ في قِراءَته. ويقال: أسْطَرَ اسْمي: تجاوزَ السطرَ الذي هو فيه. (سَطَّرَ) الكتابَ: سَطَرَهُ. و الورقَةَ: رسم فيها خطوطًا بالمِسْطَرَة … Arabic modern dictionary
سار | سير | — الوسيط (سَارَ) ِ سَيْرًا، وسِيرَةً، وتَسْيَارًا، ومَسَارًا، ومسيرًا، و مَسِيرةً: مشى. ويقال: سِرْ عَنْكَ: تَغَافَلْ واحتمِل، وفيه إضمارٌ، كأَنَّه قال: سِرْ ودَعْ عنك المِراءَ والشَّكَّ. و الكلامُ أو المَثلُ ونحوهُ: شاعَ وذاعَ. فهو سائرٌ، وسيَّارٌ … Arabic modern dictionary
نمش — الوسيط (نَمَشَ) الشيءَ نَمْشًا: التقطه كالعابث. و الجرادُ الأرضَ: أكل من كلئها وترك بقيّة منه. و فلانًا: سارَّه. و الشَّيءَ: نقَشَهُ ودبَّجَه. و الكلامَ: زوَّرَهُ وكذب فيه. (نَمِشَ) َ نَمَشًا: صَار بجلده. بُقَعٌ تُخالف لونَه. فهو نمِشٌ، وأنْمَشُ … Arabic modern dictionary
خنفساء — معجم اللغة العربية المعاصرة خُنْفَساءُ/ خُنْفُساءُ [مفرد]: ج خُنْفساوات وخَنافِسُ: (حن) حشرة سوداء مُغْمدة الأجنحة، أصغر من الجُعَل منتنة الرِّيح، تتغذى بالحشرات الصغيرة والرّخويّات، وتقتنصها بالجري السريع وراءها، تُطلق على الذَّكر والأنثى… … Arabic modern dictionary
رمل — رمل: الرَّمْل: نوع معروف من التراب، وجمعه الرِّمال، والقطعة منها رَمْلة؛ ابن سيده: واحدته رَمْلة، وبه سميت المرأَة، وهي الرِّمال والأَرْمُلُ؛ قال العجاج: يَقْطَعْنَ عَرض الأَرض بالتمحُّل، جَوْزَ الفَلا، من أَرْمُل وأَرْمُل ورَمَّل الطعامَ: جعل… … Lisan Al Arab. Arabic explanatory dictionary
سرر — سرر: السِّرُّ: من الأَسْرار التي تكتم. والسر: ما أَخْفَيْتَ، والجمع أَسرار. ورجل سِرِّيٌّ: يصنع الأَشياءَ سِرّاً من قوم سِرِّيِّين. والسرِيرةُ: كالسِّرِّ، والجمع السرائرُ. الليث: السرُّ ما أَسْرَرْتَ به. والسريرةُ: عمل السر من خير أَو شر.… … Lisan Al Arab. Arabic explanatory dictionary