-
1 беспересадочный (-ая, -ое, -ые)
............................................................1. direct(vt. & vi.) دستور دادن، امر کردن (به)، اداره کردن، هدایت کردن، نظارت کردن (بر)(adj. & n.) معطوف داشتن، متوجه ساختن، قراول رفتن، مستقیم............................................................2. through(thru=)(adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر -
2 из-за
............................................................1. fromاز، بواسطه، درنتیجه، از روی، مطابق، از پیش............................................................2. from behind............................................................3. because ofبدین دلیل، بواسطه............................................................4. owing toبعلت، زیرا............................................................5. through(thru=)(adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر -
3 насквозь
............................................................1. through(thru=)(adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر........................................................................................................................3. completely[!! completely specified: با تعیین کامل]............................................................4. throughout(adv.) سراسر، تماما، از درون و بیرون، بکلی -
4 отделываться (I) > отделаться (I)
............................................................1. finish(vt. & vi. & n.) بپایان رسانیدن، تمام کردن، رنگ و روغن زدن، تمام شدن، پرداخت رنگ و روغن، دست کاری تکمیلی، پایان، پرداخت کار............................................................2. be through(thru=)(adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر............................................................3. get rid............................................................4. shake off............................................................5. get offРусско-персидский словарь > отделываться (I) > отделаться (I)
-
5 по I
............................................................1. on(adv.) وصل، روشن، برقرار، روی، در روی، بر روی، بر، بالای، در باره، راجع به، در مسیر، عمده، به اعتبار، به، بعلت، بطرف، در بر، برتن، به پیش، به جلو، همواره، بخرج............................................................2. over(adv. & adj. & n.) بالای، روی، بالای سر، بر فراز، آن طرف، در سرتاسر، دربالا، بسوی دیگر، متجاوز از، بالایی، رویی، بیرونی، شفا یافتن، پایان یافتن، به انتها رسیدن، پیشوندی به معنی زیادو زیاده و بیش............................................................3. through(thru=)(adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر............................................................4. about(adv.) درباره، گرداگرد، پیرامون، دور تا دور، در اطراف، نزدیک، قریب، در حدود، در باب، راجع به، در شرف، در صدد، با، نزد، در، بهر سو، تقریبا، بالاتر، (نظ.) فرمان عقب گرد............................................................5. along(adv.) همراه، جلو، پیش، در امتداد خط، موازی با طول............................................................6. downپائین، از کارافتاده، پر درآوردن جوجه پرندگان، پرهای ریزی که برای متکا به کار می رود، کرک، کرک صورت پائین، سوی پائین، بطرف پائین، زیر، بزیر، دلتنگ، غمگین، پیش قسط........................................................................................................................8. by(adv.) بدست، بتوسط، با، به وسیله، از، بواسطه، پهلوی، نزدیک، کنار، از نزدیک، از پهلوی، از کنار، درکنار، از پهلو، محل سکنی، فرعی، درجه دوم............................................................9. according toبر طبق، مطابق، بقول، به عقیدهء............................................................10. due toبعلت، بسبب............................................................11. owing toبعلت، زیرا............................................................12. in( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز(adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی(adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت(vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن(n.) شاغلین، زاویه(pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "............................................................13. for(conj.) برای، بجهت، بواسطه، بجای، از طرف، به بهای، درمدت، بقدر، در برابر، درمقابل، برله، به طرفداری از، مربوط به، مال، برای این که، زیرا که، چونکه -
6 прямой (-ая, -ое, -ые)
............................................................1. straight(adv. & adj. & n.) راست، مستقیم، مستقیما، درست، رک، صریح، بی پرده، راحت، مرتب، عمودی، افقی، به طور سرراست............................................................2. through(thru=)(adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر............................................................3. direct(vt. & vi.) دستور دادن، امر کردن (به)، اداره کردن، هدایت کردن، نظارت کردن (بر)(adj. & n.) معطوف داشتن، متوجه ساختن، قراول رفتن، مستقیم............................................................(adv. & adj.) راست، درست، بی پرده، رک، سر راست، آسان............................................................5. open(adj.) باز، آزاد، آشکار، مفتوح، گشوده، سرگشاده، دایر، روباز، بی آلایش، مهربان، رک گو، صریح، درمعرض، بی پناه، بی ابر، واریز نشده(vt. & vi.) گشودن، گشادن، باز کردن، باز شدن، افتتاح کردن، آشکار کردن بسط دادن، مفتوح شدن، شکفتن، روشن شدن، خوشحال شدن............................................................6. obvious(adj.) آشکار، هویدا، معلوم، واضح، بدیهی، مریی، مشهود............................................................7. sheer(v.) صرف، محض، خالص، راست، تند، مطلق، به طور عمود، یک راست، پاک، بکلی، مستقیما، ظریف، پارچه ظریف، حریری، برگشتن، انحراف حاصل کردن، کنار رفتن، کنار زدن -
7 с I
............................................................1. atبسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول............................................................2. withبا، به وسیله، مخالف، بعوض، در ازاء، برخلاف، بطرف، درجهت............................................................3. fromاز، بواسطه، درنتیجه، از روی، مطابق، از پیش............................................................4. through(thru=)(adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر............................................................5. out ofخارج از، بیرون از، در خارج، بواسطه............................................................6. in( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز(adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی(adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت(vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن(n.) شاغلین، زاویه(pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "............................................................7. by(adv.) بدست، بتوسط، با، به وسیله، از، بواسطه، پهلوی، نزدیک، کنار، از نزدیک، از پهلوی، از کنار، درکنار، از پهلو، محل سکنی، فرعی، درجه دوم............................................................8. and(n.) و، ضرب منطقی، و (حرف ربط) -
8 сквозной (-ая, -ое, -ые)
صفت through(thru=)(adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر -
9 сквозь
through(thru=)(adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر -
10 со I
............................................................1. atبسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول............................................................2. withبا، به وسیله، مخالف، بعوض، در ازاء، برخلاف، بطرف، درجهت............................................................3. fromاز، بواسطه، درنتیجه، از روی، مطابق، از پیش............................................................4. through(thru=)(adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر............................................................5. out ofخارج از، بیرون از، در خارج، بواسطه............................................................6. in( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز(adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی(adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت(vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن(n.) شاغلین، زاویه(pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "............................................................7. by(adv.) بدست، بتوسط، با، به وسیله، از، بواسطه، پهلوی، نزدیک، کنار، از نزدیک، از پهلوی، از کنار، درکنار، از پهلو، محل سکنی، فرعی، درجه دوم............................................................8. and(n.) و، ضرب منطقی، و (حرف ربط) -
11 фундаментальный (-ая, -ое, -ые)
............................................................1. solid(adj. & n.) جسم جامد، ماده جامد، سفت، سخت، مکعب، سه بعدی، محکم، استوار، قوی، خالص، ناب، بسته، منجمد، یک پارچه، حجمی، توپر، نیرومند، قابل اطمینان............................................................2. proper(adj.) سره، مناسب، شایسته، چنانکه شاید و باید، مربوط، بجا، بموقع، مطبوع............................................................3. through(thru=)(adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر............................................................4. sound(v.) صوت، صدا، صدا کردن، به نظر رسیدن، آوا، سالم، درست، بی عیب، استوار، بی خطر، دقیق، مفهوم، صدا دادن، بنظر رسیدن، بگوش خوردن، بصدا درآوردن، نواختن، زدن، به طور ژرف، کاملا، ژرفاسنجی کردن، گمانه زدن............................................................5. main(adj. & n.) نیرومند، عمده، اصلی، مهم، تمام، کامل، دریا، با اهمیت............................................................6. key(v.) جزیره کوچک سنگی یا مرجانی، کلید، راهنما، وسیله راه حل، کلید بستن، کلید کردن، کوک کردن، با آچار بستن............................................................7. prodigious(adj.) حیرت آور، شگفت، غیر عادی، شگرف -
12 через
............................................................1. across(adv.) سرتاسر، از این سو به آن سو، در میان، از عرض، از میان، از وسط، از این طرف به آن طرف............................................................2. over(adv. & adj. & n.) بالای، روی، بالای سر، بر فراز، آن طرف، در سرتاسر، دربالا، بسوی دیگر، متجاوز از، بالایی، رویی، بیرونی، شفا یافتن، پایان یافتن، به انتها رسیدن، پیشوندی به معنی زیادو زیاده و بیش............................................................3. through(thru=)(adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر............................................................4. by way of............................................................5. via(م.م.) از راه، از طریق، میان راه، توسط، بوسیله............................................................6. withبا، به وسیله، مخالف، بعوض، در ازاء، برخلاف، بطرف، درجهت............................................................7. every other............................................................8. every(adj.) هر، همه، هر کس، هر که، هر کسی........................................................................................................................10. in( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز(adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی(adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت(vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن(n.) شاغلین، زاویه(pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "............................................................11. later(adv. & adj.) آخر، آخری، دومی، عقب تر، اخیرالذکر
См. также в других словарях:
thru — is an informal variant of through in AmE and in varieties influenced by it: • When she was little, and had stuttered thru a sentence Black World, 1971 • Luckily he let me thru and we continued out weblog, AusE 2005 [OEC]. It is used more formally … Modern English usage
Thru — Thru, prep., adv. & a. Through. [Ref. spelling.] [1913 Webster] [1913 Webster] … The Collaborative International Dictionary of English
thru — thru; thru·put; … English syllables
thru — [θru:] adj, adv, prep AmE informal a short form of ↑through … Dictionary of contemporary English
thru — [ θru ] adverb, preposition an informal way of writing through. This is sometimes used in newspapers and very informal American writing, but it is not generally accepted in British English … Usage of the words and phrases in modern English
thru — by 1839, altered (simplified) spelling of THROUGH (Cf. through) … Etymology dictionary
thru — (through) θruË by way of, until, by, via (accepted abbreviation in the USA) … English contemporary dictionary
thru — [thro͞o] prep., adv., adj. informal sp. of THROUGH … English World dictionary
THRU — US var. of THROUGH. * * * thru [thru] ; (NAmE, informal) = ↑through prep … Useful english dictionary
thru' — also thru Thru is sometimes used a written abbreviation for through. [mainly AM] … English dictionary
thru — [[t]θru[/t]] prep. adv. adj. through • usage: The spelling thru advocated for over a century by various spelling reform groups, is now used chiefly informally or in headlines or signs. However, some periodicals use thru as a standard variant,… … From formal English to slang