-
21 rifle shot
تيررس ،تير،تفنگ،تيرانداز -
22 she was shot for a s
اورابه‌تهمت‌جاروزي‌تيرباران‌كردند -
23 single shot
يكباره‌اي -
24 small shot
ساچمه -
25 snap shot
عكس فوري ، بعجله انجام شده ، فوري ، عكس فوري‌گرفت گرفتن -
26 to fire a shot
شليك كردن،تيرخالي‌كردن -
27 with in ear shot
در حدود صدا رس -
28 with in gun shot
درميدان‌تير،درتيررس -
29 within shot
در)تير رس -
30 бить (I) > побить (II), пробить (II), разбить (II) I
............................................................1. strike(v.) زدن، ضربت زدن، خوردن به، بخاطر خطور کردن، سکه ضرب کردن، اعتصاب کردن، اصابت، اعتصاب، ضربه، برخورد، ضربه زدن............................................................2. hit(vt. & n.) زدن، خوردن، اصابت، موفقیت، ضربت، تصادف، نمایش یافیلم پرمشتری، خوردن به، اصابت کردن به هدف زدن............................................................3. knock(vt. & n.) کوبیدن، زدن، درزدن، بد گویی کردن از، بهم خوردن، مشت، ضربت، صدای تو تو، عیبجویی............................................................4. kill(vt. & n.) کشتن، بقتل رساندن، ذبح کردن، ضایع کردن............................................................5. slaughter(vt. & vi. & n.) کشتار فجیع، قتل عام، خونریزی، ذبح، کشتار کردن............................................................6. shoot(vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن........................................................................................................................8. sound(v.) صوت، صدا، صدا کردن، به نظر رسیدن، آوا، سالم، درست، بی عیب، استوار، بی خطر، دقیق، مفهوم، صدا دادن، بنظر رسیدن، بگوش خوردن، بصدا درآوردن، نواختن، زدن، به طور ژرف، کاملا، ژرفاسنجی کردن، گمانه زدن............................................................9. thump(vt. & vi. & n.) ضربت، با چیز پهن و سنگین (مثل چماق) زدن، صدای تلپ، با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتنРусско-персидский словарь > бить (I) > побить (II), пробить (II), разбить (II) I
-
31 веточка
............................................................1. twig(n.) شاخه کوچک، ترکه(vt.) فهمیدن، دیدن............................................................2. sprig(vt. & n.) شاخه کوچک، ترکه، بوته، میخ کوچک بی سر، نوباوه، جوانک، گلدوزی کردن، به شکل شاخ و برگ در آوردن............................................................3. shoot(vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن -
32 вываливать (I) > вывалить (II)
............................................................1. dumpزباله، آشغال، موادی که موقتا برای استعمال انبار می شود، تفکر، خیال، جنس را (برای رقابت) بقیمت خیلی ارزان فروختن، فرورفتن در خیالات واهی، حالت مالخولیایی، رو گرفت، رو برداری کردن............................................................2. shoot(vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن -
33 жёлоб
............................................................1. chuteشیب تند رودخانه، ناودان یا مجرای سرازیر، مخفف کلمه پاراشوت، (مج.) سقوط، انحطاط، زوال............................................................2. shoot(vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن............................................................3. trough(n.) آبشخور، سنگاب، تغار............................................................4. gutter(vt. & n.) آب رو، فاضل آب، جوی، شیار دار کردن، آب رودار کردن، قطره قطره شدن -
34 заснять (I) (св)
........................................................................................................................2. shoot(vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن -
35 застрелить (II) (св)
فعل shoot(vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن -
36 застрелиться (II) (св)
فعل shoot(vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن -
37 картечь
-
38 лоток
............................................................1. stand(vt. & vi. & n.) ایستادن، تحمل کردن، موضع، دکه، بساط، ایست کردن، توقف کردن، ماندن، راست شدن، قرار گرفتن، بودن، واقع بودن، واداشتن، عهده دار شدن، ایست، توقف، مکث، وضع، موقعیت، شهرت، مقام، پایه، میز کوچک، سه پایه، دکه دکان، ایستگاه، توقفگاه، جایگاه گواه در دادگاه، سکوب تماشاچیان مسابقات............................................................2. tray(n.) سینی، طبق، جعبه دو خانه............................................................3. stall(v.) جای ایستادن اسب در طویله، آخور، غرفه، دکه چوبی کوچک، بساط، صندلی، لژ، جایگاه ویژه، به آخور بستن، از حرکت بازداشتن، ماندن، ممانعت کردن، قصور ورزیدن، دور سر گرداندن، طفره، طفره زدن............................................................4. chuteشیب تند رودخانه، ناودان یا مجرای سرازیر، مخفف کلمه پاراشوت، (مج.) سقوط، انحطاط، زوال............................................................5. shoot(vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن -
39 отпрыск
............................................................1. shoot(vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن............................................................2. offshoot(n.) شاخه نورسته، جوانه، ترکه، فرع، انشعاب، شعبه، مشتق............................................................3. offspring(n.) زادو ولد، فرزند، اولاد، مبدا، منشا............................................................4. scion(cion=)(n.) قلمه، نهال، ترکه، نو، تازه، نورسته، فرزند -
40 отросток
............................................................1. shoot(vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن............................................................2. branch(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب
См. также в других словарях:
shot pt, pp — shot n … English expressions
Shot — Shot, n.; pl. {Shot}or {Shots}. [OE. shot, schot, AS. gesceot a missile; akin to D. schot a shot, shoot, G. schuss, geschoss a missile, Icel. skot a throwing, a javelin, and E. shoot, v.t. [root]159. See {Shoot}, and cf. {Shot} a share.] 1. The… … The Collaborative International Dictionary of English
Shot — Shot, n.; pl. {Shot}or {Shots}. [OE. shot, schot, AS. gesceot a missile; akin to D. schot a shot, shoot, G. schuss, geschoss a missile, Icel. skot a throwing, a javelin, and E. shoot, v.t. [root]159. See {Shoot}, and cf. {Shot} a share.] 1. The… … The Collaborative International Dictionary of English
shot — Ⅰ. shot [1] ► NOUN 1) the firing of a gun or cannon. 2) a person with a specified level of ability in shooting: he was an excellent shot. 3) a hit, stroke, or kick of the ball in sports, in particular an attempt to score. 4) informal an attempt… … English terms dictionary
shot — shot1 [shät] n. [ME < OE sceot < sceotan (akin to ON skot, Ger schuss): see SHOOT] 1. the act of shooting; discharge of a missile, esp. from a gun 2. a) the distance over which a missile travels b) range; reach; scope 3 … English World dictionary
shot — (n.) O.E. scot, sceot an act of shooting, that which is discharged in shooting, from P.Gmc. *skutan (Cf. O.N. skutr, O.Fris. skete, M.Du. scote, Ger. Schuß a shot ), related to sceotan to shoot (see SHOOT (Cf. shoot)). Meaning … Etymology dictionary
Shot — Shot, n. [AS. scot, sceot, fr. sce[ o]tan to shoot; akin to D. sschot, Icel. skot. [root]159. See {Scot} a share, {Shoot}, v. t., and cf. {Shot} a shooting.] A share or proportion; a reckoning; a scot. [1913 Webster] Here no shots are where all… … The Collaborative International Dictionary of English
Shot — «Shot» Canción de The Rasmus álbum Hide from the Sun Publicación 30 de marzo de 2006 … Wikipedia Español
shot of — Brit informal : no longer having someone or something that you do not want I m ready to get/be shot of [=rid of] this job. The band wants to be shot of its manager. • • • Main Entry: ↑shot … Useful english dictionary
Shot — Shot, a. Woven in such a way as to produce an effect of variegation, of changeable tints, or of being figured; as, shot silks. See {Shoot}, v. t., 8. [1913 Webster] … The Collaborative International Dictionary of English
Shot — Shot, v. t. [imp. & p. p. {Shotted}; p. pr. & vb. n. {Shotting}.] To load with shot, as a gun. Totten. [1913 Webster] … The Collaborative International Dictionary of English
