-
1 adective modifier
فرعوصفي،فرعاسميا ضمير -
2 adverbial modifier
فرعقيدي، -
3 outgrowth
فرع،نتيجه،حاصل،برامدگي،گوشتزيادي -
4 outgrwth
فرع ، نتيجه ،حاصل ،برآمدگي ، گوشت زيادي -
5 ответвление
............................................................1. branch(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب............................................................2. offshoot(n.) شاخه نورسته، جوانه، ترکه، فرع، انشعاب، شعبه، مشتق............................................................3. ramification(n.) انشعاب، شاخه شاخگی -
6 разветвление
............................................................1. branching{branch ـ(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب}{!! branchia: گوش ماهی، گوشک ماهی}............................................................2. bifurcation(n.) تقسیم بدو شاخه، شکاف گاه، شاخه............................................................3. fork(vi. & n.) چنگال، محل انشعاب، جند شاخه شدن، سه شاخه، دوشاخه، منشعب شدن، مثل چنگال شدن، پنجه............................................................4. ramification(n.) انشعاب، شاخه شاخگی............................................................5. branch(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب -
7 ветвь
............................................................1. branch(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب............................................................2. limb(v.) عضو، عضو بدن، دست یا پا، بال، شاخه، قطع کردن عضو، اندام زبرین، اندام زیرین............................................................3. boughشاخه، ترکه، تنه درخت، شانه حیوان -
8 ветка
............................................................1. branch(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب............................................................2. spray(v.) شاخه کوچک، ترکه، افشانک، افشانه، ریزش، ترشح، قطرات ریز باران که باد آن را باطراف می زند، افشان، چیز پاشیدنی، سم پاشی، دواپاشی، تلمبه سم پاش، گردپاش، آب پاش، سمپاشی کردن، پاشیدن، افشاندن، زدن (دارو و غیره)............................................................3. branch-line -
9 дисциплина II
............................................................1. discipline(vt. & vi. & n.) انضباط، انتظام، نظم، تادیب، ترتیب، تحت نظم و ترتیب در آوردن، تادیب کردن............................................................2. branch(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب............................................................3. subject(v.) نهاد، فاعل، مبتدا، شیی، موضوع، فرد، شخص، مبحث، موضوع مطالعه، مطلب، تحت، مادون، تحت تسلط، در معرض، در خطر، مطیع کردن، تحت کنترل درآوردن، در معرض بودن یا قرار دادن، زیرموضوع، موکول به، درمعرض گذاشتن -
10 дочерний (-яя, -ее, -ие)
............................................................1. daughter's............................................................2. filial(adj.) فرزندی، شعبه، در خور فرزند............................................................3. branch(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب............................................................4. daughter(n.) دختر -
11 лапа
............................................................1. paw(vt. & vi. & n.) پنجه، پا، چنگال، دست، پنجه زدن............................................................2. foot(vt. & n.) پا، قدم، پاچه، دامنه، فوت (مقیاس طول انگلیسی معادل 12 اینچ)، هجای شعری، پایکوبی کردن، پازدن، پرداختن مخارج............................................................3. pad(vt. & n.) دفترچه یادداشت، لایی، لایی گذاشتن، جاده، معبر، دزد پیاده، اسب راهوار، پیاده سفر کردن، قدم زدن، زیر پالگد کردن، صدای پا، تشک، هر چیز نرم، لایه، پشتی، آب خشک کن، مرکب خشک کن، بالسشتک زخم بندی، باآب و تاب گفتن، لفاف کردن، با لایه نرم یا بالشتک پوشاندن............................................................4. branch(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب............................................................5. boughشاخه، ترکه، تنه درخت، شانه حیوان............................................................6. claw(vt. & vi. & n.) چنگ، پنجه، سرپنجه جانوران، ناخن، چنگال، پنجه ای شکل، چنگ زدن -
12 отдел
............................................................1. section(vt. & n.) مقطع، بخش، برش، برشگاه، قسمت، قطعه، دسته، گروه، دایره، قسمت قسمت کردن، برش دادن............................................................2. branch(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب............................................................3. department(n.) دایره، حوزه، اداره گروه آموزشی، قسمت، شعبه، بخش -
13 отделение
............................................................1. separation(n.) جدایی، تفکیک، فراق، دوری، متارکه، انفصال............................................................2. section(vt. & n.) مقطع، بخش، برش، برشگاه، قسمت، قطعه، دسته، گروه، دایره، قسمت قسمت کردن، برش دادن............................................................3. department(n.) دایره، حوزه، اداره گروه آموزشی، قسمت، شعبه، بخش............................................................4. branch(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب............................................................5. compartment(n.) (درقطار) کوپه، قسمت، تقسیم کردن............................................................6. pigeon-hole............................................................7. partition(vt. & n.) جزء بندی کردن، افراز، تیغه، دیواره، وسیله یا اسباب تفکیک، حد فاصل، آپارتمان، تقسیم به بخش های جزء کردن، تفکیک کردن، جدا کردن............................................................8. part(pl. & vt. & vi. & n.) پاره، بخش، خرد، جزء مرکب چیزی، جزء مساوی، عنصر اصلی، عضو، نقطه، مکان، اسباب یدکی اتومبیل، مقسوم، تفکیک کردن، تفکیک شدن، جدا شدن، جدا کردن، نقش بازگیر، برخه، جزء، قطعه، جداشدن............................................................9. squad(n.) (نظ.) گروه، جوخه، دسته، به صورت جوخه یادسته درآوردن -
14 отпрыск
............................................................1. shoot(vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن............................................................2. offshoot(n.) شاخه نورسته، جوانه، ترکه، فرع، انشعاب، شعبه، مشتق............................................................3. offspring(n.) زادو ولد، فرزند، اولاد، مبدا، منشا............................................................4. scion(cion=)(n.) قلمه، نهال، ترکه، نو، تازه، نورسته، فرزند -
15 отрасль
مونث branch(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب -
16 отросток
............................................................1. shoot(vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن............................................................2. branch(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب -
17 отчётность
............................................................1. reporting{report ـ(vt. & vi. & n.) گزارش، گزارش دادن، شهرت، انتشار، صدا}{ reporter: ـ(n.) گزارشگر، خبرنگار}............................................................2. accounting(n.) حسابداری، اصول حسابداری، برسی اصل و فرع............................................................(n.) جوابگویی............................................................ -
18 рукав
............................................................1. sleeve(vt. & vi. & n.) آستین، آستین زدن به، در آستین داشتن............................................................2. armدست (از شانه تا نوک انگشت)، بازو، شاخه، قسمت، شعبه، جنگ افزار، سلاح، اسلحه، دستهء صندلی یا مبل، مسلح کردن............................................................3. branch(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب............................................................4. hose(vt. & vi. & n.) جوراب، لوله لاستیکی مخصوص آب پاشی و آبیاری، لوله آب آتش نشانی، شلنگ -
19 сук
............................................................1. branch(vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب............................................................2. boughشاخه، ترکه، تنه درخت، شانه حیوان............................................................3. knot(vt. & n.) گره، برکمدگی، دژپیه، غده، چیز سفت یا غلنبه، مشکل، عقده، واحد سرعت دریایی معادل 6076.10 فوت در ساعت، گره زدن، بهم پیوستن، گیر انداختن، گره خوردن، منگوله دار کردن، گره دریایی -
20 счётный (-ая, -ое, -ые)
............................................................1. account(vt. & vi.) شمردن، حساب کردن، محاسبه نمودن، (حق) حساب پس دادن، ذکر علت کردن، دلیل موجه اقامه کردن (با for)، تخمین زدن، دانستن، نقل کردن(n.) حساب، صورت حساب، گزارش، بیان علت، سبب، شرح، مسئول بودن............................................................2. accounting(n.) حسابداری، اصول حسابداری، برسی اصل و فرع
- 1
- 2
См. также в других словарях:
فرع — فرع: فَرْعُ كلّ شيء: أَعْلاه، والجمع فُرُوعٌ، لا يُكَسَّر على غير ذلك. وفي حديث افْتِتاحِ الصلاة: كان يَرْفَعُ يديه إِلى فُرُوعِ أُذُنَيْهِ أَي أَعالِيها. وفَرْعُ كل شيء: أَعلاه. وفي حديث قيام رمضان: فما كنا نَنْصَرِفُ إِلا في فُرُوعِ الفجْر؛… … Lisan Al Arab. Arabic explanatory dictionary
فرع — الوسيط (فَرَعَ) الشيءُ فَرَاعَةٌ: طال وعَلا. فهو فارِعٌ. و الشيءَ فَرْعًا، وفُرُوعًا: عَلاة. ويقال: فَرَعَ قَوْمَهُ: عَلاهُمْ وجَاهَةً و شَرَفًا. و الأرض: جَوَّلَ فيها. و فَرَسَهُ: كَبَحَهَا. و بين المتخاصِمَين: فَصَلَ بينهم. و البِكرَ: افتضَّهَا … Arabic modern dictionary
фаръ — [فرع] а 1. он чи аз асл ҷудо шуда аст 2. шохаи дарахт … Фарҳанги тафсирии забони тоҷикӣ
Kuwait Engineers Society — جمعية المهندسين الكويتية ....45 عاماً من الإنجازات وخدمة المهنة والمجتمع والدولةالإشهار والتأسيس والأهداف :قبل نحو 45 عاماً ، ومع بداية النهضة العمرانية والاقتصادية وبعيد استقلال الكويت أدركت طلائع المهندسين الكويتيين حاجتهم إلى جمعية مهنية تعنى… … Wikipedia
طب — I معجم اللغة العربية المعاصرة طَبّ [مفرد]: مصدر طَبَّ1 وطَبَّ2. II معجم اللغة العربية المعاصرة طَبَّ1 طبَبْتُ، يَطُبّ، اطْبُبْ/ طُبّ، طَبًّا، فهو طابّ وطبيب، والمفعول مَطْبوب • طبَّ المريضَ ونحوَه: داواهُ وعالجهُ ياطبيب طُبَّ لنفْسِكَ [مثل]:… … Arabic modern dictionary
بحث — I الوسيط (بَحَثَ) الأرضَ وفيها َ بَحْاثًا: حَفَرها وطلب الشيء فيها. وفي التنزيل العزيز: فَبَعَثَ اللهُ غُرَابًا يَبْحَثُ في الأرضِ و الشيءَ وعنه: طلبه في التراب ونحوه، وفتش عنه. و الأمرَ وفيه: اجتهد فيه، وتعرفَ حقيقته. و عنه: سأل واستقصى، فهو… … Arabic modern dictionary
برعم — I الوسيط (بَرْعَم) الشجرُ: أخرج براعيمَه. (تَبَرْعَمَ) الشجرُ: بَرْعَمَ. (البُرْعُمُ): كِمُّ ثِمر الشَّجر. و زهرة الشجرة قبل أن تتفتح. و (في علم النبات): بُداءة زهرة أو بُداءة فرع، وتتركب في كلتا الحالتين من أوراق متراكبة. (ج) براعِمُ.… … Arabic modern dictionary
جبر — I الوسيط (جَبَرَ) ُ جَبْرًا، وجُبُورًا: صَلَح. يقال: جُبِرَ العظمُ الكسيرُ، وجُبِرَ الفقيرُ واليتيمُ. و العظمَ الكَسيرَ جَبْرًا، وجُبورًا، وجِبارةً: أَصلحه. و وضع عليه الجبيرة. ويقال: جبر عظمَه: أَصلح شئونه وعطَف عليه. وجبر الفقيرَ واليتيم: كفاه… … Arabic modern dictionary
اجتماعي — معجم اللغة العربية المعاصرة اجتماعيّ [مفرد]: اسم منسوب إلى اجتماع: العُرف الاجتماعيّ إعانات اجتماعيّة | الأعباء الاجتماعيَّة: الضرائب والرسوم التي تفرضها الدّولة السُّلَّم الاجتماعيّ: المراتب الاجتماعيّة العَقْد الاجتماعيّ: جملة الاتفاقات… … Arabic modern dictionary
خلوي — معجم اللغة العربية المعاصرة خَلَويّ [مفرد]: 1 اسم منسوب إلى خَلاء: منزل خَلوِيّ نزهة خلويّة . 2 اسم منسوب إلى خَلِيَّة: نسيج خلوِي: مكوَّن من خلايا . • علم الوراثة الخلويّ: (حي) فرع من علم الأحياء، يعني بالوراثة والمكونات الخلويَّة المرتبطة… … Arabic modern dictionary
صعد — صعد: صَعِدَ المكانَ وفيه صُعُوداً وأَصْعَدَ وصَعَّدَ: ارتقى مُشْرِفاً؛ واستعاره بعض الشعراء للعرَض الذي هو الهوى فقال: فأَصْبَحْنَ لا يَسْأَلْنَهُ عنْ بِما بِهِ، أَصَعَّدَ، في عُلْوَ، الهَوَى أَمْ تَصَوَّبَا أَراد عما به، فزاد الباء وفَصَل بها… … Lisan Al Arab. Arabic explanatory dictionary