Перевод: со всех языков на персидский

с персидского на все языки

(حسب)

  • 1 duly

    حسب‌ المقرر، حسب‌ الوظ‌يفه‌ ، بقدر لازم‌ ، بموقع‌ خود

    English to Farsi dictionary > duly

  • 2 düşdükcə

    [دوشدوکجه]
    1. اتفاقی
    2. بر حسب امکان
    3. بر حسب تصادف

    Sözlük Azərbaycan Türkcəsi - Farsca > düşdükcə

  • 3 в I

    ............................................................
    1. in
    ( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز
    (adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی
    (adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت
    (vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن
    (n.) شاغلین، زاویه
    (pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "
    ............................................................
    2. at
    بسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول
    ............................................................
    3. to
    بسوی، سوی، بطرف، روبطرف، پیش، نزد، تا نسبت به، در، دربرابر، برحسب، مطابق، بنا بر، علامت مصدر انگلیسی است
    ............................................................
    4. into
    توی، اندر، در میان، در ظرف، به، بسوی، بطرف، نسبت به، مقارن
    ............................................................
    5. on
    (adv.) وصل، روشن، برقرار، روی، در روی، بر روی، بر، بالای، در باره، راجع به، در مسیر، عمده، به اعتبار، به، بعلت، بطرف، در بر، برتن، به پیش، به جلو، همواره، بخرج
    ............................................................
    6. at a distance of...

    Русско-персидский словарь > в I

  • 4 за I

    ............................................................
    (adv. & n.) آن سوی، آن طرف ماوراء، دورتر، برتر از
    ............................................................
    ............................................................
    (adv.) سرتاسر، از این سو به آن سو، در میان، از عرض، از میان، از وسط، از این طرف به آن طرف
    ............................................................
    4. over
    (adv. & adj. & n.) بالای، روی، بالای سر، بر فراز، آن طرف، در سرتاسر، دربالا، بسوی دیگر، متجاوز از، بالایی، رویی، بیرونی، شفا یافتن، پایان یافتن، به انتها رسیدن، پیشوندی به معنی زیادو زیاده و بیش
    ............................................................
    (adv. & n.) عقب، پشت سر، باقی کار، باقی دار، عقب مانده، دارای پس افت، عقب تراز، بعد از، دیرتر از، پشتیبان، اتکاء، کپل، نشیمن گاه
    ............................................................
    6. at
    بسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول
    ............................................................
    7. to
    بسوی، سوی، بطرف، روبطرف، پیش، نزد، تا نسبت به، در، دربرابر، برحسب، مطابق، بنا بر، علامت مصدر انگلیسی است
    ............................................................
    8. for
    (conj.) برای، بجهت، بواسطه، بجای، از طرف، به بهای، درمدت، بقدر، در برابر، درمقابل، برله، به طرفداری از، مربوط به، مال، برای این که، زیرا که، چونکه
    ............................................................
    ............................................................
    ............................................................
    11. during
    درمدت، هنگام، درجریان، در طی
    ............................................................
    12. in
    ( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز
    (adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی
    (adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت
    (vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن
    (n.) شاغلین، زاویه
    (pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "

    Русско-персидский словарь > за I

  • 5 за II

    ............................................................
    1. 1
    ............................................................
    2. for
    (conj.) برای، بجهت، بواسطه، بجای، از طرف، به بهای، درمدت، بقدر، در برابر، درمقابل، برله، به طرفداری از، مربوط به، مال، برای این که، زیرا که، چونکه
    ............................................................
    3. as
    چنانکه، به طوری که، همچنانکه، هنگامی که، چون، نظر به این که، در نتیجه، به همان اندازه، به عنوان مثال، مانند
    ............................................................
    (conj. & adv. & adj.) پس از، بعد از، در عقب، پشت سر، درپی، در جستجوی، در صدد، مطابق، بتقلید، به یادبود
    ............................................................
    5. at
    بسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول

    Русско-персидский словарь > за II

  • 6 количественный (-ая, -ое, -ые)

    صفت quantitative
    (adj.) مقداری، کمی، چندی، بیان شده بر حسب صفات، وابسته بخاصیت حرف هجادار

    Русско-персидский словарь > количественный (-ая, -ое, -ые)

  • 7 на I

    ............................................................
    1. on
    (adv.) وصل، روشن، برقرار، روی، در روی، بر روی، بر، بالای، در باره، راجع به، در مسیر، عمده، به اعتبار، به، بعلت، بطرف، در بر، برتن، به پیش، به جلو، همواره، بخرج
    ............................................................
    2. in
    ( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز
    (adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی
    (adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت
    (vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن
    (n.) شاغلین، زاویه
    (pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "
    ............................................................
    3. at
    بسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول
    ............................................................
    ............................................................
    (adv.) خارج از منزل، درهوای آزاد، بیرون
    ............................................................
    6. to
    بسوی، سوی، بطرف، روبطرف، پیش، نزد، تا نسبت به، در، دربرابر، برحسب، مطابق، بنا بر، علامت مصدر انگلیسی است
    ............................................................
    7. for
    (conj.) برای، بجهت، بواسطه، بجای، از طرف، به بهای، درمدت، بقدر، در برابر، درمقابل، برله، به طرفداری از، مربوط به، مال، برای این که، زیرا که، چونکه
    ............................................................
    درمدت، هنگام، درجریان، در طی
    ............................................................
    9. upon
    روی، بر، بر روی، فوق، بر فراز، بمحض، بمجرد

    Русско-персидский словарь > на I

  • 8 при

    ............................................................
    1. at
    بسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول
    ............................................................
    2. near
    (adv. & adj. & vivt.) نزدیک، تقریبا، قریب، صمیمی، نزدیک شدن
    ............................................................
    3. by
    (adv.) بدست، بتوسط، با، به وسیله، از، بواسطه، پهلوی، نزدیک، کنار، از نزدیک، از پهلوی، از کنار، درکنار، از پهلو، محل سکنی، فرعی، درجه دوم
    ............................................................
    ............................................................
    ............................................................
    (conj. & adv.) پیش از، قبل از، پیش، جلو، پیش روی، درحضور، قبل، پیشتر، پیش آنکه
    ............................................................
    ............................................................
    درمدت، هنگام، درجریان، در طی
    ............................................................
    ............................................................
    10. under
    (adv. & adj.) زیر، درزیر، تحت، پائین تراز، کمتر از، تحت تسلط، مخفی در زیر، کسری دار، کسر، زیرین
    ............................................................
    11. with
    با، به وسیله، مخالف، بعوض، در ازاء، برخلاف، بطرف، درجهت
    ............................................................
    12. on
    (adv.) وصل، روشن، برقرار، روی، در روی، بر روی، بر، بالای، در باره، راجع به، در مسیر، عمده، به اعتبار، به، بعلت، بطرف، در بر، برتن، به پیش، به جلو، همواره، بخرج
    ............................................................
    13. when
    (adv. & n.) کی، چه وقت، وقتی که، موقعی که، در موقع
    ............................................................
    14. for
    (conj.) برای، بجهت، بواسطه، بجای، از طرف، به بهای، درمدت، بقدر، در برابر، درمقابل، برله، به طرفداری از، مربوط به، مال، برای این که، زیرا که، چونکه

    Русско-персидский словарь > при

  • 9 с I

    ............................................................
    1. at
    بسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول
    ............................................................
    2. with
    با، به وسیله، مخالف، بعوض، در ازاء، برخلاف، بطرف، درجهت
    ............................................................
    3. from
    از، بواسطه، درنتیجه، از روی، مطابق، از پیش
    ............................................................
    (thru=)
    (adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر
    ............................................................
    خارج از، بیرون از، در خارج، بواسطه
    ............................................................
    6. in
    ( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز
    (adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی
    (adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت
    (vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن
    (n.) شاغلین، زاویه
    (pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "
    ............................................................
    7. by
    (adv.) بدست، بتوسط، با، به وسیله، از، بواسطه، پهلوی، نزدیک، کنار، از نزدیک، از پهلوی، از کنار، درکنار، از پهلو، محل سکنی، فرعی، درجه دوم
    ............................................................
    8. and
    (n.) و، ضرب منطقی، و (حرف ربط)

    Русско-персидский словарь > с I

  • 10 со I

    ............................................................
    1. at
    بسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول
    ............................................................
    2. with
    با، به وسیله، مخالف، بعوض، در ازاء، برخلاف، بطرف، درجهت
    ............................................................
    3. from
    از، بواسطه، درنتیجه، از روی، مطابق، از پیش
    ............................................................
    (thru=)
    (adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر
    ............................................................
    خارج از، بیرون از، در خارج، بواسطه
    ............................................................
    6. in
    ( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز
    (adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی
    (adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت
    (vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن
    (n.) شاغلین، زاویه
    (pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "
    ............................................................
    7. by
    (adv.) بدست، بتوسط، با، به وسیله، از، بواسطه، پهلوی، نزدیک، کنار، از نزدیک، از پهلوی، از کنار، درکنار، از پهلو، محل سکنی، فرعی، درجه دوم
    ............................................................
    8. and
    (n.) و، ضرب منطقی، و (حرف ربط)

    Русско-персидский словарь > со I

  • 11 тешиться (II) > потешиться (II)

    ............................................................
    ............................................................
    2. at
    بسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول
    ............................................................
    (v.) لذت بردن، برخوردار شدن از، بهره مندشدن از، دارا بودن، برخوردار شدن
    ............................................................
    پیشانه، میز فرمان، دلداری دادن، تسلی دادن، تسلیت دادن، میز زیر رادیو یا تلویزیون یاارگ و پیانو

    Русско-персидский словарь > тешиться (II) > потешиться (II)

  • 12 у

    ............................................................
    1. at
    بسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول
    ............................................................
    2. by
    (adv.) بدست، بتوسط، با، به وسیله، از، بواسطه، پهلوی، نزدیک، کنار، از نزدیک، از پهلوی، از کنار، درکنار، از پهلو، محل سکنی، فرعی، درجه دوم
    ............................................................
    درکنار، نزدیک، در یک طرف، بعلاوه، باضافه، از طرف دیگر، وانگهی
    ............................................................
    4. of
    از، از مبدا، از منشا، از طرف، از لحاظ، در جهت، در سوی، درباره، بسبب، بوسیله
    ............................................................
    5. with
    با، به وسیله، مخالف، بعوض، در ازاء، برخلاف، بطرف، درجهت
    ............................................................
    6. in
    ( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز
    (adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی
    (adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت
    (vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن
    (n.) شاغلین، زاویه
    (pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "
    ............................................................
    7. from
    از، بواسطه، درنتیجه، از روی، مطابق، از پیش

    Русско-персидский словарь > у

  • 13 accidentally

    اتفاقا، بر حسب‌ اتفاق‌، بط‌ور پيشامد، ناگهان‌

    English to Farsi dictionary > accidentally

  • 14 at

    بسوي‌، بط‌رف‌، به‌، در، پهلوي‌، نزديك‌، دم‌، بنابر، درن نتيجه‌، بر حسب‌، از قرار، بقرار،سرتاسر، مشغول‌

    English to Farsi dictionary > at

  • 15 by order of

    بفرمان‌،حسب‌الاامر

    English to Farsi dictionary > by order of

  • 16 by rote

    بر حسب‌ عادت‌ ،منباد تكرارزياد،بي‌انديشه‌،بدون‌ فك

    English to Farsi dictionary > by rote

  • 17 gallonage

    ظ‌رفيت‌ چيزي‌ بر حسب‌ گالن‌ ، تعداد گالني‌ كه‌ ظ‌رفي‌گنجا گنجايش‌ دارد

    English to Farsi dictionary > gallonage

  • 18 in obdience to

    براي‌اط‌اعت‌،براي‌اط‌اعت‌از ،موافق‌امر،حسب‌الاامر،براي‌

    English to Farsi dictionary > in obdience to

  • 19 needs

    لزوما ، بر حسب‌ لزوم‌ ، ناگزير ، نيازها

    English to Farsi dictionary > needs

  • 20 pro renata

    بر حسب‌اقتضا،لدي‌الاقتضا،مقتضي‌

    English to Farsi dictionary > pro renata

См. также в других словарях:

  • حسب — I حسب: في أَسماءِ اللّه تعالى الحَسِيبُ: هو الكافي، فَعِيلٌ بمعنى مُفْعِل، مِن أَحْسَبَنِي الشيءُ إِذا كَفاني. والحَسَبُ: الكَرَمُ. والحَسَبُ: الشَّرَفُ الثابِتُ في الآباءِ، وقيل: هو الشَّرَفُ في الفِعْل، عن ابن الأَعرابي. والحَسَبُ: ما يَعُدُّه… …   Lisan Al Arab. Arabic explanatory dictionary

  • حسب — I الوسيط (حَسَبَ) المالَ ونحوَه ُ حِساباً، و حُسْباناً: عدَّه وأَحصاه. و قدَّره. فهو حاسبٌ. والمفْعُول مَحْسُوبٌ، وحَسَبٌ. (حَسِبَ) َ حَسَبًا: ابيضَّت جِلدته من داء. فهو أَحْسَبُ، وهي حَسْباءُ. (ج) حُسْبٌ. و الشيءَ كذا َِ حِسْباناً: ظنَّه.… …   Arabic modern dictionary

  • ҳасаб — [حسب] а. бузургӣ ва ифтихор ба туфайли фазл, илму дониш; муқоб. насаб, ки ифтихор кардан ба насл – падару бобо мебошад …   Фарҳанги тафсирии забони тоҷикӣ

  • ҳасб — [حسب] а. мувофиқи, тибқи…; бар ҳасби… мувофиқи…; ҳасби ҳол баёни аҳвол, тафсилоти аҳвол, тарҷумаи ҳол …   Фарҳанги тафсирии забони тоҷикӣ

  • أصل — I الوسيط (أَصَلَ) الشيءَ ُ أَصْلاً: استقْصَى بحثَه، حتى عرف أَصله. (أَصِلَ) اللحمُ أصَلاً: تَغيَّر وفَسَدَ. (أَصُلَ) ُ أَصَالةً: ثَبَتَ وقَوِيَ. و الرأْيُ: جاد واستحكم. و الأُسلوبُ: كان مبتكراً متميزاً. و النَّسبُ: شرُفَ. فهو أَصيل. (آصَلَ)… …   Arabic modern dictionary

  • صلاحية — I معجم اللغة العربية المعاصرة صَلاحِيَة [مفرد]: 1 مصدر صلُحَ وصلَحَ/ صلَحَ لـ. 2 حالة يكون بها الشَّيء صالحًا مدّة الصَّلاحية عام . 3 حُسْن الاستعداد للشّيء له صلاحية لتحسين الإنتاج عنده صلاحية للعمل الشاقّ . 4 (قن) مدى ما يخوّله القانون للموظَّف …   Arabic modern dictionary

  • ورق — ورق: الوَرَقُ: وَرَقُ الشجرة والشوك. والوَرَقُ: من أَوْراق الشجر والكِتاب، الواحدة وَرَقةٌ. ابن سيده: الوَرَقُ من الشجر معروف، وقال أَبو حنيفة: الوَرَقُ كل ما تَبَسَّطَ تَبَسُّطاً وكان له عَيْرٌ في وسطه تنتشر عنه حاشيتاه، واحدته وَرَقةٌ. وقد… …   Lisan Al Arab. Arabic explanatory dictionary

  • List of Muslim-majority countries — Muslim majority countries. This is a list of countries in which Islam is the majority religion of the people. In a geopolitical sense these countries are often considered to form the Muslim world. The list contains only countries where more than… …   Wikipedia

  • Bab Bila — (ar) Administration …   Wikipédia en Français

  • Сиуа — Страны: Египет Регионы: оазис Сива …   Википедия

  • إيا — I الوسيط (إيَّا)، (إياي، وإياك، وإياه، وفروعهن): ضمائر نصب منفصلة. وتكون في التحذير، نحو: إياك والشر. II معجم اللغة العربية المعاصرة إيَّا [كلمة وظيفيَّة]: 1 ضمير نصب منفصل يلحقه حرف للدلالة على المقصود منه؛ فالكاف لحال المخاطب نحو: إيّاكَ… …   Arabic modern dictionary

Поделиться ссылкой на выделенное

Прямая ссылка:
Нажмите правой клавишей мыши и выберите «Копировать ссылку»