-
1 duly
حسب المقرر، حسب الوظيفه ، بقدر لازم ، بموقع خود -
2 düşdükcə
[دوشدوکجه]1. اتفاقی2. بر حسب امکان3. بر حسب تصادف -
3 в I
............................................................1. in( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز(adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی(adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت(vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن(n.) شاغلین، زاویه(pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "............................................................2. atبسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول............................................................3. toبسوی، سوی، بطرف، روبطرف، پیش، نزد، تا نسبت به، در، دربرابر، برحسب، مطابق، بنا بر، علامت مصدر انگلیسی است............................................................4. intoتوی، اندر، در میان، در ظرف، به، بسوی، بطرف، نسبت به، مقارن............................................................5. on(adv.) وصل، روشن، برقرار، روی، در روی، بر روی، بر، بالای، در باره، راجع به، در مسیر، عمده، به اعتبار، به، بعلت، بطرف، در بر، برتن، به پیش، به جلو، همواره، بخرج............................................................6. at a distance of... -
4 за I
............................................................1. beyond(adv. & n.) آن سوی، آن طرف ماوراء، دورتر، برتر از........................................................................................................................3. across(adv.) سرتاسر، از این سو به آن سو، در میان، از عرض، از میان، از وسط، از این طرف به آن طرف............................................................4. over(adv. & adj. & n.) بالای، روی، بالای سر، بر فراز، آن طرف، در سرتاسر، دربالا، بسوی دیگر، متجاوز از، بالایی، رویی، بیرونی، شفا یافتن، پایان یافتن، به انتها رسیدن، پیشوندی به معنی زیادو زیاده و بیش............................................................5. behind(adv. & n.) عقب، پشت سر، باقی کار، باقی دار، عقب مانده، دارای پس افت، عقب تراز، بعد از، دیرتر از، پشتیبان، اتکاء، کپل، نشیمن گاه............................................................6. atبسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول............................................................7. toبسوی، سوی، بطرف، روبطرف، پیش، نزد، تا نسبت به، در، دربرابر، برحسب، مطابق، بنا بر، علامت مصدر انگلیسی است............................................................8. for(conj.) برای، بجهت، بواسطه، بجای، از طرف، به بهای، درمدت، بقدر، در برابر، درمقابل، برله، به طرفداری از، مربوط به، مال، برای این که، زیرا که، چونکه........................................................................................................................10. at a distance of............................................................11. duringدرمدت، هنگام، درجریان، در طی............................................................12. in( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز(adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی(adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت(vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن(n.) شاغلین، زاویه(pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه " -
5 за II
............................................................1. 1............................................................2. for(conj.) برای، بجهت، بواسطه، بجای، از طرف، به بهای، درمدت، بقدر، در برابر، درمقابل، برله، به طرفداری از، مربوط به، مال، برای این که، زیرا که، چونکه............................................................3. asچنانکه، به طوری که، همچنانکه، هنگامی که، چون، نظر به این که، در نتیجه، به همان اندازه، به عنوان مثال، مانند............................................................4. after(conj. & adv. & adj.) پس از، بعد از، در عقب، پشت سر، درپی، در جستجوی، در صدد، مطابق، بتقلید، به یادبود............................................................5. atبسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول -
6 количественный (-ая, -ое, -ые)
صفت quantitative(adj.) مقداری، کمی، چندی، بیان شده بر حسب صفات، وابسته بخاصیت حرف هجادار -
7 на I
............................................................1. on(adv.) وصل، روشن، برقرار، روی، در روی، بر روی، بر، بالای، در باره، راجع به، در مسیر، عمده، به اعتبار، به، بعلت، بطرف، در بر، برتن، به پیش، به جلو، همواره، بخرج............................................................2. in( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز(adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی(adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت(vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن(n.) شاغلین، زاویه(pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "............................................................3. atبسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول............................................................4. out-of-doors............................................................5. outdoors(adv.) خارج از منزل، درهوای آزاد، بیرون............................................................6. toبسوی، سوی، بطرف، روبطرف، پیش، نزد، تا نسبت به، در، دربرابر، برحسب، مطابق، بنا بر، علامت مصدر انگلیسی است............................................................7. for(conj.) برای، بجهت، بواسطه، بجای، از طرف، به بهای، درمدت، بقدر، در برابر، درمقابل، برله، به طرفداری از، مربوط به، مال، برای این که، زیرا که، چونکه............................................................8. duringدرمدت، هنگام، درجریان، در طی............................................................9. uponروی، بر، بر روی، فوق، بر فراز، بمحض، بمجرد -
8 при
............................................................1. atبسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول............................................................2. near(adv. & adj. & vivt.) نزدیک، تقریبا، قریب، صمیمی، نزدیک شدن............................................................3. by(adv.) بدست، بتوسط، با، به وسیله، از، بواسطه، پهلوی، نزدیک، کنار، از نزدیک، از پهلوی، از کنار، درکنار، از پهلو، محل سکنی، فرعی، درجه دوم............................................................4. attached to........................................................................................................................6. before(conj. & adv.) پیش از، قبل از، پیش، جلو، پیش روی، درحضور، قبل، پیشتر، پیش آنکه............................................................7. in front of............................................................8. duringدرمدت، هنگام، درجریان، در طی........................................................................................................................10. under(adv. & adj.) زیر، درزیر، تحت، پائین تراز، کمتر از، تحت تسلط، مخفی در زیر، کسری دار، کسر، زیرین............................................................11. withبا، به وسیله، مخالف، بعوض، در ازاء، برخلاف، بطرف، درجهت............................................................12. on(adv.) وصل، روشن، برقرار، روی، در روی، بر روی، بر، بالای، در باره، راجع به، در مسیر، عمده، به اعتبار، به، بعلت، بطرف، در بر، برتن، به پیش، به جلو، همواره، بخرج............................................................13. when(adv. & n.) کی، چه وقت، وقتی که، موقعی که، در موقع............................................................14. for(conj.) برای، بجهت، بواسطه، بجای، از طرف، به بهای، درمدت، بقدر، در برابر، درمقابل، برله، به طرفداری از، مربوط به، مال، برای این که، زیرا که، چونکه -
9 с I
............................................................1. atبسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول............................................................2. withبا، به وسیله، مخالف، بعوض، در ازاء، برخلاف، بطرف، درجهت............................................................3. fromاز، بواسطه، درنتیجه، از روی، مطابق، از پیش............................................................4. through(thru=)(adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر............................................................5. out ofخارج از، بیرون از، در خارج، بواسطه............................................................6. in( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز(adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی(adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت(vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن(n.) شاغلین، زاویه(pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "............................................................7. by(adv.) بدست، بتوسط، با، به وسیله، از، بواسطه، پهلوی، نزدیک، کنار، از نزدیک، از پهلوی، از کنار، درکنار، از پهلو، محل سکنی، فرعی، درجه دوم............................................................8. and(n.) و، ضرب منطقی، و (حرف ربط) -
10 со I
............................................................1. atبسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول............................................................2. withبا، به وسیله، مخالف، بعوض، در ازاء، برخلاف، بطرف، درجهت............................................................3. fromاز، بواسطه، درنتیجه، از روی، مطابق، از پیش............................................................4. through(thru=)(adv. & adj.) از میان، از وسط، از توی، بخاطر، از آغاز تا انتها، کاملا، تمام شده، تمام، از طریق، بواسطه، در ظرف، سرتاسر............................................................5. out ofخارج از، بیرون از، در خارج، بواسطه............................................................6. in( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز(adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی(adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت(vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن(n.) شاغلین، زاویه(pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "............................................................7. by(adv.) بدست، بتوسط، با، به وسیله، از، بواسطه، پهلوی، نزدیک، کنار، از نزدیک، از پهلوی، از کنار، درکنار، از پهلو، محل سکنی، فرعی، درجه دوم............................................................8. and(n.) و، ضرب منطقی، و (حرف ربط) -
11 тешиться (II) > потешиться (II)
............................................................1. amuse with............................................................2. atبسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول............................................................3. enjoy(v.) لذت بردن، برخوردار شدن از، بهره مندشدن از، دارا بودن، برخوردار شدن............................................................4. consoleپیشانه، میز فرمان، دلداری دادن، تسلی دادن، تسلیت دادن، میز زیر رادیو یا تلویزیون یاارگ و پیانوРусско-персидский словарь > тешиться (II) > потешиться (II)
-
12 у
............................................................1. atبسوی، بطرف، به، در، پهلوی، نزدیک، دم، بنابر، در نتیجه، بر حسب، از قرار، بقرار، سرتاسر، مشغول............................................................2. by(adv.) بدست، بتوسط، با، به وسیله، از، بواسطه، پهلوی، نزدیک، کنار، از نزدیک، از پهلوی، از کنار، درکنار، از پهلو، محل سکنی، فرعی، درجه دوم............................................................3. besideدرکنار، نزدیک، در یک طرف، بعلاوه، باضافه، از طرف دیگر، وانگهی............................................................4. ofاز، از مبدا، از منشا، از طرف، از لحاظ، در جهت، در سوی، درباره، بسبب، بوسیله............................................................5. withبا، به وسیله، مخالف، بعوض، در ازاء، برخلاف، بطرف، درجهت............................................................6. in( prep.) در، توی، اندر، لای، درظرف، هنگام، به، بر، با، بالای، روی، از، باب روز(adj.) درونی، شامل، نزدیک، دم دست، داخلی(adv.) رسیده، آمده، درتوی، بطرف، نزدیک ساحل، با امتیاز، با مصونیت(vt.) درمیان گذاشتن، جمع کردن(n.) شاغلین، زاویه(pref): پیشوند به معنی " در داخل " و " به سوی " و " نه "............................................................7. fromاز، بواسطه، درنتیجه، از روی، مطابق، از پیش -
13 accidentally
اتفاقا، بر حسب اتفاق، بطور پيشامد، ناگهان -
14 at
بسوي، بطرف، به، در، پهلوي، نزديك، دم، بنابر، درن نتيجه، بر حسب، از قرار، بقرار،سرتاسر، مشغول -
15 by order of
بفرمان،حسبالاامر -
16 by rote
بر حسب عادت ،منباد تكرارزياد،بيانديشه،بدون فك -
17 gallonage
ظرفيت چيزي بر حسب گالن ، تعداد گالني كه ظرفيگنجا گنجايش دارد -
18 in obdience to
براياطاعت،براياطاعتاز ،موافقامر،حسبالاامر،براي -
19 needs
لزوما ، بر حسب لزوم ، ناگزير ، نيازها -
20 pro renata
بر حسباقتضا،لديالاقتضا،مقتضي
- 1
- 2
См. также в других словарях:
حسب — I حسب: في أَسماءِ اللّه تعالى الحَسِيبُ: هو الكافي، فَعِيلٌ بمعنى مُفْعِل، مِن أَحْسَبَنِي الشيءُ إِذا كَفاني. والحَسَبُ: الكَرَمُ. والحَسَبُ: الشَّرَفُ الثابِتُ في الآباءِ، وقيل: هو الشَّرَفُ في الفِعْل، عن ابن الأَعرابي. والحَسَبُ: ما يَعُدُّه… … Lisan Al Arab. Arabic explanatory dictionary
حسب — I الوسيط (حَسَبَ) المالَ ونحوَه ُ حِساباً، و حُسْباناً: عدَّه وأَحصاه. و قدَّره. فهو حاسبٌ. والمفْعُول مَحْسُوبٌ، وحَسَبٌ. (حَسِبَ) َ حَسَبًا: ابيضَّت جِلدته من داء. فهو أَحْسَبُ، وهي حَسْباءُ. (ج) حُسْبٌ. و الشيءَ كذا َِ حِسْباناً: ظنَّه.… … Arabic modern dictionary
ҳасаб — [حسب] а. бузургӣ ва ифтихор ба туфайли фазл, илму дониш; муқоб. насаб, ки ифтихор кардан ба насл – падару бобо мебошад … Фарҳанги тафсирии забони тоҷикӣ
ҳасб — [حسب] а. мувофиқи, тибқи…; бар ҳасби… мувофиқи…; ҳасби ҳол баёни аҳвол, тафсилоти аҳвол, тарҷумаи ҳол … Фарҳанги тафсирии забони тоҷикӣ
أصل — I الوسيط (أَصَلَ) الشيءَ ُ أَصْلاً: استقْصَى بحثَه، حتى عرف أَصله. (أَصِلَ) اللحمُ أصَلاً: تَغيَّر وفَسَدَ. (أَصُلَ) ُ أَصَالةً: ثَبَتَ وقَوِيَ. و الرأْيُ: جاد واستحكم. و الأُسلوبُ: كان مبتكراً متميزاً. و النَّسبُ: شرُفَ. فهو أَصيل. (آصَلَ)… … Arabic modern dictionary
صلاحية — I معجم اللغة العربية المعاصرة صَلاحِيَة [مفرد]: 1 مصدر صلُحَ وصلَحَ/ صلَحَ لـ. 2 حالة يكون بها الشَّيء صالحًا مدّة الصَّلاحية عام . 3 حُسْن الاستعداد للشّيء له صلاحية لتحسين الإنتاج عنده صلاحية للعمل الشاقّ . 4 (قن) مدى ما يخوّله القانون للموظَّف … Arabic modern dictionary
ورق — ورق: الوَرَقُ: وَرَقُ الشجرة والشوك. والوَرَقُ: من أَوْراق الشجر والكِتاب، الواحدة وَرَقةٌ. ابن سيده: الوَرَقُ من الشجر معروف، وقال أَبو حنيفة: الوَرَقُ كل ما تَبَسَّطَ تَبَسُّطاً وكان له عَيْرٌ في وسطه تنتشر عنه حاشيتاه، واحدته وَرَقةٌ. وقد… … Lisan Al Arab. Arabic explanatory dictionary
List of Muslim-majority countries — Muslim majority countries. This is a list of countries in which Islam is the majority religion of the people. In a geopolitical sense these countries are often considered to form the Muslim world. The list contains only countries where more than… … Wikipedia
Bab Bila — (ar) Administration … Wikipédia en Français
Сиуа — Страны: Египет Регионы: оазис Сива … Википедия
إيا — I الوسيط (إيَّا)، (إياي، وإياك، وإياه، وفروعهن): ضمائر نصب منفصلة. وتكون في التحذير، نحو: إياك والشر. II معجم اللغة العربية المعاصرة إيَّا [كلمة وظيفيَّة]: 1 ضمير نصب منفصل يلحقه حرف للدلالة على المقصود منه؛ فالكاف لحال المخاطب نحو: إيّاكَ… … Arabic modern dictionary